حمید رضاحمید رضا، تا این لحظه: 14 سال و 26 روز سن داره

نی نی یل مامان وبابا

بدون عنوان

پسرم ازاین که تنبلی کردم منو ببخش گاهی اوقات انقدر سرگرمت می شدم که یادم می رفت در مورد خوشمزه گی  هات بنویسم ولی ازاین بعد خبر های تازه از بزرگ شدن عشقم تمام زندگیم می نویسم منتظر خبر های بعدی من باش ...
19 ارديبهشت 1390

امروزبردمت سنجش بینایی یه لخظه خوابیدی هرکاری کردیم(من ودکتر)بیدار نشدی گفت بر ودوسه ساعت دیگه بیا

امروزساعت ۱۲:۳۰من وتو وغزل ومادرش (زن دایی)رفتیم سنجش بینایی برای آغاز دهه ی فجر برگزار کرده بودندمثل این که آخرین روزش بود.اول غزل خانم که دقیقا دو ماه از تو کوچکتر بود رفت بعداز اون نوبت پسرگلم شد(تو)همین که پا مو توی اتاق گذاشتم تازه داشتی می خوابیدی  آقای دکتر صدات کرد  اما بیدار نشدی یکی یکی (آقای دکتر ومنشی )بغلت کردند وباهات حرف می زدند وازاینکه چشمات روباز می کردی ودوباره می خوابیدی می -خندیدند. انگار دوست نداشتی چشمات رو باز کنی گفتند آب به صورتت بزنم تا شاید خواب از سرت بپردبااین که دلم نمی اومد ولی بازهم بیدار نشدی من از آقای دکتر اجازه گرفتم که بعدا مزاحمش بشم البته&nbs...
22 بهمن 1389

بدون عنوان

امروز رفتم برات تاب خریدم وقتی که تو رو  روی اون می گذارم کلی برام ریسه میری .   تازگیا داری پشتک بالانسم می زنی قربون پسرورزشکارم برم الهی....... منو باباتم داریم تشویقت می کنیم ...
22 بهمن 1389